بعد از تموم شدنِ کارم،رفتم دنبال گلنار با هم رفتیم کافه..نشستیم به صحبت کردن و اینا و تصمیم گیری برای اینکه چجوری بریم شب یلدا رو پیشِ پسرا.اخرش گفت با رضا صحبت کنم ببینم میتونم راضیش کنم یا نه؛چون همش میگه زودتر بیا.. :|دروغ
چرا؟یه جوری شدم! اخه من تاحالا تنهایی با اتوبوس نرفتم یه شهر دیگه ...
ادامه مطلبما را در سایت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : wooo-hooo بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 23 آذر 1401 ساعت: 6:16